|
|
دوباره صدای همیشگی او بلند می شود و من حسودی هایم . دوباره می آید این کاسه ی بغض لعنتی را دستش می گیرد . اولش قطره قطره می ریزد . بعد که حوصله اش سر می رود کاسه را دمر می کند . من حسودیم می شود . به گریه هایش ، اشک هایش . به ناله هایش . شکستن هایش ... آخر اگر او ببارد کسی سرزنشش نمی کند . اگر بشکند کسی نمی گوید چرا کم آوردی . طعنه نمی زنند تو که کوه بودی . گریه هایش قشنگ است . دوست داشتنی است. طوفان به راه می اندازد اما بعدش آرامش است . سکوت و تنهایی . من به او حسودیم می شود . می دانی چرا مادر؟ چون او همه چیز را می داند . همه چیز را دید . همه چیز را شنید . او دید آن شب را . شبی را که یاس ها آتش گرفتند و محسن ها تاب ماندن نیاوردند. تاب ماندن در دنیایی به این کثیفی و سیاهی . اودید آن شب را . شبی که علی عاشقانه برای این دوری اشک می ریخت . و چاه شده بود همدمش . آن شب را او دید . به غیر از چاه او هم همدرد علی شد . همدر علی شدن خیلی است . اصلا دردی که برای علی درد شود خیلی است . نمیدانم آن شب او هم بارید یا نه . تاب آورد گریه های زینب و غربت حسن و حسین را یا نه . ولی می دانم که لحظه لحظه ی دل کندن علی را دید . قطره قطره اشک هایش را و ذره ذره خم شدن را هم . آن شب که پهلوی تو شکست علی دلش شکست . آن شب که تو رفتی وجدان هم از این کوچه ها رفت . دست های علی را که بستند دست های حق را هم بستند . یقین دارم که آن روز آسمان هم دلش شکست . دلش شکست که حالا برایت خون می گرید . حسودیم می شود . عجیب حسودیم می شود مادر . او شاید به جز اقا تنها کسی باشد که می داند تو کجای این کره ی خاکی با علی وداع کردی . شاید امروز که آمد و برایت بارید آمده بود زیارت . آمده بود به جای همه زائرانی که آرزوی زیارتت را دارند و داشتند برایت گریه کند ... پینوشت : التماس دعا ... یا زهرا ...
+[ تاریخ چهارشنبه 91/2/6ساعت 5:59 عصر نویسنده س م ی ر ا
|
قاصدک فوت شده
]
|